قالب پرشین بلاگ


M & P
به نام خداوندی که عشق را آفرید.
نويسنده
دوستان عزیز

دو فرشته مسافر

 

دو فرشته مسافر، براي گذراندن شب، در خانه يک خانواده ثروتمند فرود آمدند.

اين خانواده رفتار نامناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه

ندادند، بلکه زيرزمين سرد خانه را در اختيار آنها گذاشتند. فرشته پير در ديوار زير

زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. وقتي که فرشته جوان از او پرسيد چرا چنين

کاري کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که مي نمايند نيستند."شب بعد، اين

دو فرشته به منزل يک خانواده فقير ولي بسيار مهمان نواز رفتند.بعد از خوردن

غذايي مختصر، زن و مرد فقير، رختخواب خود را در اختيار دو فرشته گذاشتند. صبح

روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقير را گريان ديدند. گاو آنها که شيرش تنها وسيله

گذران زندگيشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان عصباني شد و از فرشته پير

پرسيد:" چرا گذاشتي چنين اتفاقي بيفتد؟ خانواده قبلي همه چيز داشتند و با اين

حال تو کمکشان کردي، اما اين خانواده دارايي اندکي دارند و تو گذاشتي که

گاوشان هم بميرد." فرشته پير پاسخ داد:"وقتي در زير زمين آن خانواده ثروتمند

بوديم، ديدم که در شکاف ديوار کيسه اي طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسيار

حريص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از ديدشان مخفي کردم. ديشب

وقتي در رختخواب زن و مرد فقير خوابيده بوديم، فرشته مرگ براي گرفتن جان

زن فقير آمد و من به جايش آن گاو را به او دادم. همه امور بدان گونه که مي

نمايند نيستند و ما گاهي اوقات، خيلي دير به اين نکته پي مي بريم."

 

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید.

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 20:43 ] [ Mehrdad ]

دیدن خدا!

 

روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: میخواهم خدا را همین الآن ببینم!!!

 

کریشنا گفت : قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی.

 

او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب.

 

هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت.

 

عکسالعمل فوری مرد این بود که برای بدست آوردن هوا مبارزه کند.

 

وقتی کریشنا متوجه شد که آن شخص دیگر بیشتر از این نمیتواند در زیر آب بماند به او اجازه داد از آب خارج شود.

 

در حالی که آن مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس میکشید، کریشنا از او پرسید: وقتی در زیر آب بودی به چه فکر میکردی؟ آیا به پول، زن، بچه یا اسم و مقام و حرفه؟!!

 

مرد پاسخ داد: نه به تنها چیزی که فکر میکردم هوا بود.

 

کریشنا گفت: درست است.

 

حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی فوری او را خواهی دید.

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید. 

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 20:11 ] [ Mehrdad ]

شير نري دلباخته‏ي آهو...

 

شير نري دلباخته‏ي آهوي ماده شد. شير نگران معشوق بود و مي‏ترسيد بوسيله‏ي

حيوانات ديگر دريده شود. از دور مواظبش بود... پس چشم از آهو برنداشت تا يك بار

كه از دور او را مي نگريست، شيري را ديد كه به آهو حمله كرد. فوري از جا پريد و جلو

آمد ديد ماده شيري است. چقدر زيبا بود، گردني مانند مخمل سرخ و بدني زيبا و طناز

داشت. با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ايستاد و مجذوب زيبايي ماده شير

شد. و هرگز نديد و هرگز نفهميد که آهو خورده شد...

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید.

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 19:6 ] [ Mehrdad ]

درویش!!

 

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .

 

پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

 

از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و...

 

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند!!

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید. 

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 17:3 ] [ Mehrdad ]

پیمانکار آمریکایی، مکزیکی، ایرانی!!!

 

پيمانكار آمريكايي پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 900 دلار اعلام كرد.

مسؤل كاخ سفيد دليل قيمت گذاري اش را پرسيد و وي در پاسخ گفت:

400 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 400 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

 

پيمانكار مكزيكي هم پس از بازديد محل و بررسي هزينه ها مبلغ پيشنهادي خود را 700 دلار اعلام كرد.

300 دلار بابت تهيه مواد اوليه + 300 دلار بابت هزينه هاي كارگران و ... + 100 دلار استفاده بنده.

..

..

..

..

..

..

..

..

..

اما نوبت به پيمانكار ايراني كه رسيد بدون محاسبه و بازديد از محل به سمت مسؤل كاح سفيد رفت

و در گوشش گفت: قيمت پيشنهادي من 2700 دلار است!!!

مسؤل كاخ سفيد با عصبانيت گفت: تو ديوانه شدي، چرا 2700 دلار؟!!!!!

پيمانكار ايراني در كمال خونسردي در گوشش گفت: آرام باش ...

..

1000 دلار براي تو ...... و 1000 براي من ....... و انجام كار هم با پيمانكار مكزيكي!!!

 

و پيمانكار ايراني در مناقصه پيروز شد !!

 

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید. 

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 13:30 ] [ Mehrdad ]

علی جان چه خبر؟!!

 

مامان خسته از سر کار میاد خونه و علی کوچولو میپره جلو میگه

سلام مامان

مامان: سلام پسرم

علی کوچولو: مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و در و از روی خودشون قفل کردن و….

مامان:خیلی خوب عزیزم هیچی دیگه نمیخواد بگی، امشب سر میز شام وقتی ازت پرسیدم علی جان چه خبر بقیه اش روجلوی بابا تعریف کن!

 

سر میز شام پدر با اعتماد به نفس در کانون گرم خانواده مشغول شام خوردنه که مامان میگه :خوب علی جون بگو بیبنم امروز چه خبر بود؟!

علی کوچولو: هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله ….

 

بابا: بچه اینقدر حرف نزن شامتو بخور

 

مامان:چرا میزنی تو پر بچه بذار حرف بزنه بگو پسرم!

 

علی کوچولو: هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تو اتاق خواب و..

بابا: خفه شو دیگه بچه سرمونو بردی شامتو بخور!

 

مامان: به بچه چی کار داری چرا میترسی حرفشو بزنه.بگو علی جان!

 

علی کوچولو: هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تواتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردمدیدم که ….

 

بابا: تو انگار امشب تنت میخاره! برو گمشو بگیر بخواب دیر وقته.

 

مامان: چیه چرا ترسیدی نمیذاری بچه حرفشو بزنه؟ نترس پسرم، بگو!

علی کوچولو: هیچی من تو خونه بودم که بابا با خاله سهیلا اومدن و رفتن تواتاق خواب و در رو از رو خودشون بستن. منم رفتم از سوراخ در نیگا کردم دیدم بابا داره با خاله سهیلا از اون کارایی میکنه که تو همیشه با عمومحمود میکنی!!!!!!

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید. 

[ دو شنبه 17 خرداد 1385برچسب:, ] [ 20:54 ] [ Mehrdad ]

شکار...

 

دريا بي موج و آرام بود و مرد بر روي قايق موتوري جديدش نشسته بود ، يك قلاب ماهي گيري در دست داشت و در حال ماهي گرفتن بود.

 

از دور صداي قايق ديگري به گوش رسيد ، دقايقي بعد قايق جديد به قايق مرد رسيد؛ زني جوان آن را هدايت مي كرد ، او يك كلاه حصيري بر سر گذاشته بود در حالي كه لبخند مي زد پرسيد:«اينجا چيزي پيدا ميشه؟»

 

مرد جوان گفت:«آره من يه چندتايي صيد كردم

 

زن موتور قايق اش را خاموش كرد ، قايق اش در نزديكي قايق مرد ساكن شد.

 

زن جوان با تعجب گفت:«چقدر از ساحل فاصله گرفتين

 

مرد گفت:«آره چون اين جور ماهي ها فقط تو اين عمق پيدا ميشن

 

زن جوان قلاب ماهيگيري اش را بيرون آورد و خود را براي ماهي گرفتن آماده كرد.

 

زن سعي كرد سر صحبت را باز كند:« قايق قشنگي داريد ، تازه خريدين؟»

 

مرد گفت:«اوه...بله ، چند روز ميشه كه از فرانسه به دستم رسيده

 

زن جوان ابروهايش را بالا برد وگفت:«جدي ميگين؟پس بايد كلي بابتش پول داده باشين؟»

لطفا به ادامه مطلب بروید.

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 12:54 ] [ Mehrdad ]

شيشه و آينه

 

جوان ثروتمندي نزد عارفي رفت و از او اندرزي براي زندگي نيک خواست.

 

عارف او را به کنار پنجره برد و پرسيد: چه مي بيني؟

 

گفت: آدم هايي که مي آيند و مي روند و گداي کوري که در خيابان صدقه مي گيرد.

 

بعد آينه بزرگي به او نشان داد و باز پرسيد: در آينه نگاه کن و بعد بگو چه مي بيني؟

 

گفت: خودم را مي بينم !

 

عارف گفت: ديگر ديگران را نمي بيني!

 

آينه و پنجره هر دو از يک ماده ي اوليه ساخته شده اند : شيشه.

 

اما در آينه لايه ي نازکي از نقره در پشت شيشه قرار گرفته و در آن چيزي جز شخص خودت را نمي بيني.

 

اين دو شي شيشه اي را با هم مقايسه کن :

 

وقتي شيشه فقير باشد، ديگران را مي بيند و به آن ها احساس محبت مي کند. اما وقتي از جيوه (يعني ثروت) پوشيده مي شود، تنها خودش را مي بيند.

 

 

تنها وقتي ارزش داري که شجاع باشي و آن پوشش جيوه اي را از جلو چشم هايت برداري، تا بار ديگر بتواني ديگران را ببيني و دوستشان بداري

ake1365.blogfa.com

لطفا نظربدهید. 

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 10:34 ] [ Mehrdad ]

انتخاب همسر...

 

جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

 

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!

 

پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!

 

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد!

 

پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا ...

 

می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد!

 

جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است!

 

پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.

 

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است!

 

پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد!

 

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد!

 

پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشه!!!

ake1365.blogfa.com

لطفا نظر بدهید.

[ دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, ] [ 10:13 ] [ Mehrdad ]

مستمند و ثروتمند...

رسول اكرم صلى اللَّه علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یكى از مسلمانان- كه مرد فقیر ژنده پوشى بود- از در رسید و طبق سنت اسلامى- كه هركس در هر مقامى هست، همینكه وارد مجلسى مى‏شود باید ببیند هر كجا جاى خالى هست همان جا بنشیند و یك نقطه مخصوص را به عنوان اینكه شأن من چنین اقتضا مى‏كند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد، در نقطه‏اى جایى خالى یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوى مرد متعین و ثروتمندى قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‏هاى خود را جمع كرد و خودش را به كنارى كشید. رسول اكرم كه مراقب رفتار او بود به او رو كرد و گفت:

 «ترسیدى كه چیزى از فقر او به تو بچسبد؟!».

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى كه چیزى از ثروت تو به او سرایت كند؟.

- نه یا رسول اللَّه!.

- ترسیدى كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟.

- نه یا رسول اللَّه!

- پس چرا پهلو تهى كردى و خودت را به كنارى كشیدى؟.

- اعتراف مى‏كنم كه اشتباهى مرتكب شدم و خطا كردم. اكنون به جبران این خطا و به كفاره این گناه حاضرم نیمى از دارایى خودم را به این برادر مسلمان خود كه درباره‏اش مرتكب اشتباهى شدم ببخشم.

مرد ژنده پوش: «ولى من حاضر نیستم بپذیرم.».

جمعیت: چرا؟.

- چون مى‏ترسم روزى مرا هم غرور بگیرد و با یك برادر مسلمان خود آنچنان رفتارى بكنم كه امروز این شخص با من كرد!!!

لطفا نظر بدهید. 

[ یک شنبه 22 خرداد 1390برچسب:, ] [ 16:18 ] [ Mehrdad ]
صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 131 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره سایت

سلام.به وبلاگ من خوش آمدید. این تفریح منه.اوقات فراغت شروع به نوشتن میکنم،پس اگه یه وقت وبلاگ دیر به روز شد خواهشا شاکی نشید. درضمن موضوع توی این وبلاگ معنایی نداره،درباره هرموضوعی که بشه مینویسم. این وبلاگ طبق نظرات شما دوست عزیز نوشته میشه پس تقاضا دارم من رو قابل بدونید ونظرات خودتون رو بیان کنید.امیدوارم که اوقات خوبی رو در این وبلاگ سپری کنید. برای ارتباط با من هم می توانید از نمایشگر وضعیت یاهو که در قسمت پایین آمار وبلاگ تعبیه شده،استفاده کنید. این وبلاگ رو تقدیم میکنم به عزیز ترین کسم ... باتشکر،مدیریت وبلاگ M & P.
امکانات سایت